چشمک یه ستاره ناز کوچولو تو شب تارمون
عید بود بوی بهار همه جا رو عطراگین کرده بود انگار همه چیز از گلهای قشنگ گرفته تا بازارها و خیابونا دوباره داشتن متولد میشدند و من و بابا مهدی هم بیصبرانه منتظر اومدن نانازیمون بودیم تا اینکه خدا خواست و نوزدهم ماه اسفند سال 93خورشید کوچولوی خاندان احمدیان طلوع کرد و زودتر از فصلش بهارو به خونه هامون اورد اخه خیلی دلش میخواست سر سفره هفت سین با ما بنشینه و دعا بخونه .خدایا بحق همون دعای کریم یا محول الحول همیشه سالم.و سرافراز نگهش دار.امین ...
نویسنده :
مامی جون ایدا
12:33